چهارشنبه

چهارشنبه
چهارشنبه  معصومه روشنی      (دیر شروع می‌کنم. همه‌چیز را. حتا نوشتن این داستان را؛) چون عادت دارم همه‌چیز را به تعویق بیندازم. دیروز پنجاه و چهارمین چهارشنبه بعد از آن چهارشنبه‌ای‌ بود که می‌خواستم همه‌چیز را بگذارم و بروم. معلوم است که پشیمان نشده‌ام؛ اضطراری‌ترین تصمیمی‌ست که در تمام زندگی‌ام گرفته‌ام. این اصلاً ربطی به بحران میانسالی ندارد. حتا ربطی به این ندارد که سال گذشته به طرز مشکوکی …
ادامه مطلب

لبخند چگوارا

لبخند چگوارا
لبخند چگوارا  شقایق فیروزی      تازه داشت قرص‌های خواب اول شب، تأثیر خودش را می‏‌گذاشت و چشم‏‌هام گرم خواب می‏‌شد که با صدای تلفن از جا پریدم. گوشی، خش‏‌خش می‏‌کرد. چندباری با مرکز خرابی تلفن تماس گرفته بودم ولی هربار می‏‌گفتند سیم‌های بیرون مشکلی ندارد باید سیم‌کشی داخلی را چک کنم.      صدا در تونلی از باد پیچید. از آن بادهای بیابانی که هو می‌‏کشند و نزدیک می‏‌شوند. لعنت …
ادامه مطلب

دیوتیما

دیوتیما
دیوتیما  مریم غفوری میرسرایی      حتی جایی که نشسته بودم علامت هم دارد. از روی چیزهایی که می‌شنیدم، می‌کشیدم ناخودآگاه. نقطه‌ای که ادامه داده بودمش و تبدیل شده بود به یک دایره‌ی حلزونی شکل، چیزی شبیه به صفحه‌ی رادار هواپیما یا دارت‌های زمان بچگی... کمی پایین‌ترش هم چند خط موج‌دار و زیر هم مثل پنج خط حامل موسیقی یا سیم‌های تار که دستی روی‌شان کشیده شده باشد و لرزانده …
ادامه مطلب

تو نمرده‌ای فقط از من دور شده‌ای

تو نمرده‌ای فقط از من دور شده‌ای
تو نمرده‌ای فقط از من دور شده‌ای  حوریه رضایی‌زاده      مامان مُرد. ساعت چهار و چهل و چهار دقیقه‌ی نیمه شب. قبل از تحویل سال ۱۳۹۹.      خبر را برای اسی امریکایی فرستادم. سی‌امین روز ایام واگیری کروناست. کرونا بهمن ماه از قم شروع شد و امروز ماهگرد شیوع این بیماری است. در روزی که در ساعت هفت و نوزده دقیقه صبح جمعه‌اش به وقت انزلی و یازده و …
ادامه مطلب

نوپو

نوپو
نوپو  بنفشه میرزایی      چشم‌های سهراب زیر آب کوچک و بزرگ می‌شد. دهانش کش می‌آمد و مثل ماهی باز و بسته می‌شد. حباب‌ها نرسیده به سطح آب می‌ترکیدند. عضلات گره گره بازوانش گرد نوپو حلقه شده بود. لیلا سینی غذای نوپو را که حالا فقط خونابه‌ی مرغِ کفَش موج برمی‌داشت از کنار استخر برداشت و خونابه را در آب خالی کرد. در گردابی که تقلای سهراب و نوپو در …
ادامه مطلب

تاریک روشن

تاریک روشن
تاریک روشن  خاطره دبیرزاده      آن روز که می‌خریدمش گفت: «روانگرد است، بی‌صدا» و «ی» را کش داد قبل از صدا... ولی دارد، قاطی که می‌شود با تیریک تیریک رفت و برگشت صندلی روی کف‌پوش چوبی گوشم را انگار کسی لگد می‌کند...      راننده‌ی اتوبوس نرسیده به ایستگاه پایش را می‌گذارد روی ترمز و صدای جیغ اتوبوس و « فسسس» باز شدن درهاش از گوش راستم می‌رود تو و …
ادامه مطلب

بزنگاه نامناسب

بزنگاه نامناسب
بزنگاه نامناسب  ملیحه هاشمی      نیما از آن آدم‌هاست که ممکن است عصر روزهای تعطیل بروند باغ‌وحش که خوش بگذرانند. از آنهایی که عصر روزهای گرم و حتی خیلی گرم هم ممکن است بروند از فیل‌ها و زرافه‌های کلافه‌ای که حوصله‌شان سر رفته، عکس بگیرند. بستنی بخورند و برای میمون‌ها و بچه‌پانداها دست تکان بدهند. از آنهایی که صبح روزهای تعطیل به ده نفر زنگ می‌زنند تا همراهی پیدا …
ادامه مطلب

شروه آخر

شروه آخر
شروه آخر  سعید صفوی      در که باز شد دیدم یه مردی پشت در وایساده قدش بلند بود داشت روبه‌روشو نگاه می‌کرد کلاه سرش نبود ولی استخونای سیاه صورتش زیاد بودن لبای سبز و نازکی داشت که سیاه می‌زد و کج شده بودن... طول کشید تا سرشو بندازه پایین و منو درست ببینه سیبیل‌هاش سفید و خاکستری دو رنگ بودن اما ریش نداشت مَرده، یعنی ریشی که بشه ریش …
ادامه مطلب

نامِ عادت

نامِ عادت
نامِ عادت  کاوه شاملو      همه چیز در دو سکوت رخ داد. باغ به باغ نزدیکتر شد، دیوار برداشتم و در انتظارِ شب که ماهْ عمود بر بام و گنبدهای سرهای پرخواب، سرهای پرخیال پایین می‌­آمد. رنگ به رنگ شدم، کش آمدم و چشم باز کردم و در قاب بزرگ چوبی و رنگ‌­های گرم هیبت گردنی بلند ظاهر شد. از ستون­‌های سفید به باغ‌­های پر شاخه گمان کردم که …
ادامه مطلب

بوسه با طعمِ روشور

بوسه با طعمِ روشور
بوسه با طعمِ روشور  مهسا غلامعلی‌زاده      پشت به او، رو به دیوار ایستاده بودم. دستانم بیشتر از عرض شانه‌ها باز و چسبیده روی دیوارِ لیز حمام. بخار آب می‌نشست روی کاشی‌های زرد شده از جِرمِ آب و رود می‌شد روی انگشت‌هایم. رودها را خشک می‌کردم و گوشم به صداهایی بود که در سقفِ خمره‌ای حمام می‌پیچید. دستش را که بُرد روی شکمم و سُر داد به سمت سینه‌هایم، …
ادامه مطلب

نوشته های اخیر

دسته بندی ها

سبد خرید