انگشتر آیت‌اله

انگشتر آیت‌اله
انگشتر آیت‌اله  آموس کوهِن‌فر (ترجمه از زبان عبری)          بعد از بمباران سنگینِ مخفیگاهِ آیت‌اله که بنا بر تخمین ۶۲ متر زیرِ زمین بود، بعد از هفته‌ها آواربرداری جسد تکه‌تکه شده‌ی او را از زیرِ خروارها خاک و بتُن بیرون آوردند. عملیات آواربرداری توسط سپاهِ خراسان انجام شد و با نظارت جمعی از روحانیون مشهد و قم و اصفهان. جسدِ آیت‌اله تقریباً متلاشی شده بود و بعد از هفته‌ها …
ادامه مطلب

زندگی در سایه

زندگی در سایه
زندگی در سایه  مهدی ایوبی      چرا از غیر شکایت کنم، که همچو حباب همیشه خانه خراب هوای خویشتنم «صائب تبریزی»        زاغِ کوچکِ سیاهِ خاکستری از روی شاخه‌های پر از دوده سوسک سیاهِ گِرد تپل را دید که از جوی خشکِ آب بیرون آمد و رفت سمت جدول وسط خیابان. لقمه‌ی چرب و پروتئین‌داری گیرش آمده بود.      زاغ پرید، ارتفاعش را کم کرد و خورد به …
ادامه مطلب

گزارشی از یک دایره و مثلث

گزارشی از یک دایره و مثلث
  گزارشی از یک دایره و مثلث  میلاد شکاری             من رأس سوم مثلث، آن حادثه‌ی سوم را روایت نخواهم کرد.        جشن تولد سی‌و‌هشت سالگی کسرا، مثل جشن تولد سی‌و‌هشت سالگیِ هر مرد مجردی که هنوز چندتایی رفیق برایش مانده، مطابق انتظار، نه خیلی پرشور پیش می‌رفت نه خیلی کسالت‌بار.      همگی تقریباً لبخند می‌زدند، جملات کوتاه خبری می‌گفتند، همدیگر را با تکان سر تأیید …
ادامه مطلب

دگردیسی

دگردیسی
دگردیسی  ساره افسری           قطره‌های باران می‌نشیند روی پنجره‌ی کثیف ماشین و گل‌آلود می‌شود. پاییز است. ساعت حدود هشت شب و باز دیر رسیده‌ام. به سختی جایی نزدیک خانه نسترن پارک می‌کنم. می‌ترسم دزدگیر ماشین دوباره اذیت کند. با عجله از زیر صندلی کناری، نایلون مشکی رنگی را بیرون می‌کشم. در ماشین را باز می‌کنم و کفش‌های پاشنه بلند قرمز از توی پلاستیک ولو می‌شوند کف آسفالت خیس …
ادامه مطلب

من می‌توانستم موفق‌ترین زن جهان باشم...

من می‌توانستم موفق‌ترین زن جهان باشم...
من می‌توانستم موفق‌ترین زن جهان باشم، اگر فقط دست از ساعت‌ها خیره شدن به روبه‌رویم برمی‌داشتم، یا Ma che cazzo   غزاله سبوکی           هیچ‌چیز مثل سفارش یک بستنی ایتالیایی حال‌مو سرجاش نمیاره. بهش می‌گم کامل شکلاتی باشه. قیفو می‌چرخونه زیر دستگاه. دلم می‌خواد اون لحظه چشمامو ببندم. دستامو ببرم سمت آسمون و هی دایره درست کنم. سرمو هم همراش تکون بدم. یه دایره به قشنگیِ قرص ماه. کارت …
ادامه مطلب

و ما که همیشه می‌بازیم

و ما که همیشه می‌بازیم
و ما که همیشه می‌بازیم  عطیه خراسانی           به بی‌بی قول داده‌ام. سر قولم هم می‌مانم. فقط می‌روم تو صورتش تف می‌کنم. می‌روم توی چشم‌های صاحب‌مُرده‌اش زل می‌زنم و بهش می‌گویم نامردترین آدم شیرآباد است. شیرآباد نه! اصلاً می‌گویم نامردترین آدم زاهدان است. دیگر کاری باهاش ندارم. حالا هی پسردایی‌هایش را شیر کند تا پایین کوه بنشینند و چپ چپ نگاهم کنند. اگر راست می‌گویند تکی تکی پیش …
ادامه مطلب

شب بی‌امان

شب بی‌امان
شب بی‌امان  باسط بای           انتظار. انتظار. انتظار. امید به آمدنش.      سخت‌ترین شگفتیِ داشتنِ یک رنجِ مشترک، لحظه‌ای است که این رنج مثل موجی بالا می‌آید، تمام دردهای نهان را با خود می‌برد و در اعماق قلبت لانه می‌کند. روکشِ این رنج به چه دردی می‌خورد؟ کاش همه‌چیز همین روکش بود، همین سطح بی‌تپش. کاش می‌شد از لایه‌ها عبور کرد، پرده‌ها را کنار زد، نگاه‌ها را شکافت …
ادامه مطلب

خواب هاملت

خواب هاملت
خواب هاملت  معصومه رضایی      بخش اول: ماریا   جمهوری اسلامی ایران سازمان ثبت احوال کشور                                   گواهی وفات                                 ۷۸۹۱۵۰   ف ۲۱  مشخصات متوفی نام: هاملت نام خانوادگی: آبراهامیان جنسیت: مرد شماره ملی: ۶ـ۸۴۳۲۷۶ـ۰۰۷ شماره شناسنامه: ۹۶۹۶۰ تاریخ تولد: ۲۸/ ۱۳۶۳/۰۳ محل صدور: تهران حوزه: نام پدر: آرمن نام مادر: آلنوش وضعیت ازدواج: متاهل …
ادامه مطلب

شاهد

شاهد
شاهد  صوفیا پزشک           بالاخره تَرَک ناچیز و نامشهود بزرگ و بزرگ‌تر شد. دور قاب پلاستیکی سیاه، مثل صاعقه، با حرکت شکسته پیش رفت تا در انتها شیشه نتوانست بارش را روی قاب حائل کند. وقتی احمد آقا داشت با دست خاک باغچه را زیر‌ و‌ رو می‌کرد و برای ریشه‌های گل محمدی جدید گور می‌کند، افتاد روی خاک و دیگر ندید. دیگر شاهدِ بوده و نبوده، نبود. …
ادامه مطلب

کماکان در چند قاب

کماکان در چند قاب
کماکان در چند قاب  ناصر غیاثی      قاب اول      زنِ اولش که ازش جدا شد، آخرین عکسِ دونفره‌شان را قاب گرفت، زد روی دیوار ِ نشیمن بالای تلویزیون. هیچ‏‌کدام‌‏شان نمی‏‌خندیدند. فاصله بود بین‏‌شان. زن ایستاده بود جلو، صاف. داشت با شوخ‌چشمی به دوربین نگاه می‌کرد. صلابت داشت چهره‌اش. داشت می‏‌گفت رییس و رهبرِ ما منم و این آویزان من. گردن‌ خودش کج بود، شانه‌‫هایش افتاده، چهره‌اش درهم، مستأصل …
ادامه مطلب

نوشته های اخیر

دسته بندی ها

سبد خرید