ادامه مطلب
پانتومیم تنهایی

پانتومیم تنهایی سمیرا قاسمعلی سایهها پشت پنجرهی چوبی که رو به جنگلهای هیرکانی باز میشد به چپ و راست میرفتند و با پت پت چراغ لمپا روی طاقچه، پیچ و تاب میخوردند. صدای جیغ دارکوب از دور شنیده میشد و بوی تند نفت بخاری زیر دماغ میزد. شش دختر و پسر دور تا دور اتاق به پشتیهای ترکمنی لم داده بودند و در انتظار روشن شدن …