سه‌شاخه

سه‌شاخه
سه‌شاخه مولود سلیمانی   مرد نشسته است روی مبل ننویی. به صدای قج قج صندلی گوش می‌کند و زل می‌زند به رگ‌های زن. زن دراز کشیده روی مبل فسفری رنگ، گوشه‌ی چشم چپش می‌پرد، رو برمی‌گرداند و دیوار سمت راستش را نگاه می‌کند.       مرد گوشی‌اش را برمی‌دارد و پیام می‌دهد: «انقدر لاغر شده که می‌تونم رگ‌هاشو از زیر پوستش ببینم. مث وقتیه که داری مرغ پوست می‌کنی و …
ادامه مطلب

جرأت و حقیقت

جرأت و حقیقت
جرأت و حقیقت ریحانه علویان     چند کلاغ پشت پنجره دعواشان شده بود، یکی شان کرم کوچکی را به نوکش گرفته بود و آن دو تای دیگر سعی داشتند کرم را مال خود کنند. ما نشسته بودیم پشت میز آشپزخانه و هنوز بازی را شروع نکرده بودیم. اولین بار توی مهمانی یکی از دوستانمان بازی کرده بودیم. من خیلی خوشم نیامده بود، وسط بازی انصراف داده بودم و عقب …
ادامه مطلب

کدام بوستان

کدام بوستان
    کدام بوستان دلناز سالاربهزادی     خودم اصرار کرده بودم که برویم خانه‌ی عمه‌اش و خودم هم آنقدر هولش کرده بودم که موبایلش را جا گذاشته بود. حالا در ماشین سر خیابان بوستان با آدرسی نصفه در دست‌مان و موبایل من که فقط یک درصد شارژ داشت حیران بودیم. چند بار مامانش را گرفته بودم که طبق معمول جواب نمی‌داد. آن روز که داشت از عمه‌اش آدرس می‌گرفت …
ادامه مطلب

ارتبات

ارتبات
ارتبات آرزو قیصریه     روی دیوار کوچه با اسپری قرمز نوشته بودند «آزادی گروگانها چه ارتباتی با محاکمه سعادتی دارد؟» هر کسی که نوشته بود به اشتباه ارتباط را با «ت» نوشته بود. برای من «ط» در هر کلمه‌ای به کار رفته باشد مثل یکی از حلقه‌های زنجیر است، سفت و محکم. اما «ت» نهایتاً سنجاق قفلی است، زود پاره می‌شود.      هر شب به کسی که سؤال را …
ادامه مطلب

یقه‌ی هفت بابا

یقه‌ی هفت بابا
یقه‌ی هفت بابا   مریم سعیدی     مامان دوتا دست کوچیک داره با انگشتای کوتاه. مامان هیچ‌وخت به ناخناش لاک نمی‌زنه ولی من ده تا رنگ قشنگو می‌ذارم کنار واسه ده تا انگشتش. مامان اگه دستاشو بذاره جلوی چشمات باز از بغل‌شون همه‌چی معلومه. دستای بابا خیلی بزرگن، انگشتاشم درازن، مث انگشتای من. کف دستش یه عالمه خط‌خطیِ پررنگ داره که من نمی‌خوام بکشم‌شون، دستاشو با قهوه‌ای می‌کشم، اینم …
ادامه مطلب

گمشده بر دوچرخ

گمشده بر دوچرخ
گمشده بر دوچرخ    علی زندیه‌وکیلی      کبریت می‌کشد. آتشِ گوگرد و چوب، دست‌های روغنی و صورتش را روشن می‌کند؛ صورتش تازه باز به ریش نشسته. آن‌قدر آرام است که همۀ آن‌هایی که از او فراری‌اند برایم قابل درک می‌شوند. پا عوض می‌کند. با سرتکانَکی رضایتش را نشان می‌دهد؛ شاید از امشب و شعرهایی که با هم ساختیم. اولش گفت «بنویس یک تکه... یک تکه از گذشته را آورده‌ام …
ادامه مطلب

چی

چی
«چی» حسین دیسفانی آمدم اس‌ام‌اس بزنم نشد. صحنه‌ای بود كه یهو جا خوردم. نوشت فِیلد شده؛ نرفته. زده بودم چرا تك زده سه نصفه شبی. به جز جمله‌ی دومش. متن واقعاً كوتاهی بود. كیف كردم از تایپ تندم. فقط همین یكی كم بود كه عیشم رو كور كنه. زد نمی‌ره. نوشته بودم چی؟ بعدش كه ناامید شدم رفتم دستشویی. كار بدی كردم. وایساده جیش كردم. این سه تا كلمه من …
ادامه مطلب

صلیب وارونه

صلیب وارونه
  صلیب وارونه   روزبه رادمنش     «هنوز هیچ کاریش نکرده‌ن دَیّوث‌ها... ماسه‌هایی رو که تپه کرده بودن توی پیاده‌رو جمع کرده‌ن فقط... اون شب اگه روشون لیز نمی‌خوردیم، پامون به این خراب‌شده وا نمی‌شد... بپّا! هنوز هم پاکِ پاکش نکرده‌ن که آدم روشون لیز نخوره تو تاریکی... وایسا برات قلاب بگیرم... نمی‌دونم اون شب چه‌جوری رفتیم تو، اصلاً یادم نمی‌آد. مأموره پشت‌مون بود، بعدِ ما پیچیده بود تو …
ادامه مطلب

شن‌های کویر و فلفل قرمز

شن‌های کویر و فلفل قرمز
شن‌های کویر و فلفل قرمز   گلنار آدابی     جاده چالوس، ورودی تونل کندوان ریخته؛ دو تا سنگ از بالای کوه افتاده و مسیر ورودی تونل را بسته؛ شاید خود تونل هم بریزد. بابا که مُرد، مامان دم دروازه تونل ایستاده بود. لوسی داشت گل دمپایی‌های روفرشی مامان را می‌کند و من داشتم دنبال گوشواره‌ام زیر سنگ‌ریزه‌ها می‌گشتم. گوشی از دست مامان افتاد جلوی تونل و لوسی لیسش زد. …
ادامه مطلب

به نام خدا

به نام خدا
به نام خدا    مسعود یوسفی خویده      نور ورودی از پنجره، اتاق را روشن کرده بود. مرد روی صندلی چرمی قدیمی افتاده بود. سرش روی میز قرار داشت و زیر پایش پر از خون خشک‌شده بود. زیرسیگاری کنار دستش پر از ته‌سیگار بود و یک سیگار نیم‌کشیده هم میان خون به چشم می‌خورد.      احسان رو به من گفت: «احتمالاً خودکشی باشه چون هیچ‌کدوم از همسایه‌ها رفت و …
ادامه مطلب

نوشته های اخیر

دسته بندی ها

سبد خرید