ادامه مطلب
روی بال هواپیما

روی بال هواپیما مهرداد متقّی نشسته بودم روی بال یه هواپیمای غولپیکر، نمیدونم چی بود. ولی فکر کنم دوطبقه بود. بین دو موتور نشسته بودم و پاهام آویزون بود. نوک انگشتهای پاهام رو میدیدم. لاک زده بودم، یه لاک قرمز وینستونی خوشرنگ. انگشتهای پام توی یه مه غلیظی که با سرعت بهش میخورد ناپدید میشد. ساق پاهامو خوب ورنداز کردم، که مبادا مویی، پشمی چیزی مونده …