ادامه مطلب
در ذائقهی خاک

در ذائقهی خاک نعمت اماموردی با فشار انگشتان دستش به پشت صندلیام بیدار شدم. با نگاه تعقیبش کردم. جلو رفت و دستش را گذاشت پشت صندلی راننده. حرفش چندان ملایم طبع آدمی با خصوصیات شنوندهاش نبود. از همین قرار راننده کفرش بالا آمد و سربهطاق جوابش را داد. بعد ساکت شدند. گمانم مرافهشان تمام شد. مسافر بالاتنهاش را چرخاند طرف ما و پای چپش تا رکاب کف …