ادامه مطلب
شروه آخر

شروه آخر سعید صفوی در که باز شد دیدم یه مردی پشت در وایساده قدش بلند بود داشت روبهروشو نگاه میکرد کلاه سرش نبود ولی استخونای سیاه صورتش زیاد بودن لبای سبز و نازکی داشت که سیاه میزد و کج شده بودن... طول کشید تا سرشو بندازه پایین و منو درست ببینه سیبیلهاش سفید و خاکستری دو رنگ بودن اما ریش نداشت مَرده، یعنی ریشی که بشه ریش …

















