نامرئی سیمین فتحالهی چه شانسی، اولین جاپارک دم سالن خالیه پارک میکنم. همین که پیاده میشم دنیز رو میبینم که اونورِ پلهها داره سیگار میکشه. دست تکون میده و میخنده. رژ لب قرمز زده. سینههای برجستهش تو تاپِ یقههفتش بیشتر به چشم میاد. میرم جلو همدیگه رو بغل میکنیم. بهم میگه: چه بوی خوبی میدی، عطرت چیه؟ فرصت نمیده جواب بدم. ادامه میده: برو بالا الان میام. …