ادامه مطلب
سنجاققفلی

سنجاققفلی حسین دیسفانی سنجاقی که با آن ملافه را به تشک قفل کرده بودم رفت توی تنم. کاری که چهار ساعت پیش انجام داده بودم و الان دو ساعت است که به پشت روی تختم دراز کشیدهام و نمیتوانم تکان بخورم. نه از ترس، بلکه به این خاطر که نمیتوانم. لابد سوزن از قفلش در آمده و سر بالا منتظر بوده تا من تمام وزنم را رویش بیندازم. …