ادامه مطلب
دورِ آخر

دورِ آخر فاطمه فرهاد از همان اول که آمد توجهش به زن جلب شد. نه بخاطر مایوی دوتیکۀ نارنجیاش یا شکم تختش. شروع کرده بود به شمردن تعداد عرضهایی که زن مایو نارنجی یک نفس رفته بود تا حواسش پرت شود و نیم ساعت تردمیلش زودتر تمام شود. حالا اما برایش عجیب بود، پانزده عرض یک نفس. همیشه همین کار را میکرد، یا زل میزد به پیرزنهایی که …