ادامه مطلب
مرضیه

مرضیه سپیده کاظمی تو هوای دمكردۀ زیرزمین با سحر روی دُشكی كه با زمین كمفاصلهست و بیشتر گلهای ملافهش سوراخ شدهن نشستهیم و از اگرها و اماها حرف میزنیم. در با كلید و یه هل باز میشه. شونههامون میپرن بالا. علی یواش خودش رو میكشه تو و به همون یواشی در رو پشتش قفل میكنه. یه كیسه خوراكی آورده كه صدای خشخشش از اندازهش بیشتره. كیسۀ سیاهتر …