ادامه مطلب
بال پروانه

بال پروانه الهام شعبانزاده میایستم جلوی آینه، دست میکشم روی صافی شکم و نگین روی ناف، تاپ و مانتو را میپوشم. صدای فریاد توی راهپله میپیچد: «مردک منتظرته.» از جلوش بیتفاوت رد میشوم. حالم ازش به هم میخورد. ما را مهمان این و آن میکند و خداتومان به جیب میزند. جلو در پراید لکنته با شیشههای دودی پارک است. میزنم روی شیشه، کمی خودش را …




















