ادامه مطلب
چکاوکها

چکاوکها ابوالفضل آقاییپور بابا تقریباً دو سه ماهی میشد که بابا شبها دیر به خانه میآمد. کارفرمای جدید دستمزدش را مدام عقب میانداخت و او هم انگار دیگر توان و روی روبهرو شدن با ما را نداشت. شبها تا جایی که میشد منتظر میماند بلکه من و مامان به خواب برویم و بعد بیاید، اما ما هم کوتاه نمیآمدیم. نگرانش بودیم و تا جایی که میشد بیدار …
















