ادامه مطلب
نامرئی
نامرئی سیمین فتحالهی چه شانسی، اولین جاپارک دم سالن خالیه پارک میکنم. همین که پیاده میشم دنیز رو میبینم که اونورِ پلهها داره سیگار میکشه. دست تکون میده و میخنده. رژ لب قرمز زده. سینههای برجستهش تو تاپِ یقههفتش بیشتر به چشم میاد. میرم جلو همدیگه رو بغل میکنیم. بهم میگه: چه بوی خوبی میدی، عطرت چیه؟ فرصت نمیده جواب بدم. ادامه میده: برو بالا الان میام. …