ادامه مطلب
سایهی گوژپشتِ نُتردام در حمام

سایهی گوژپشتِ نُتردام در حمام هما شهرامبخت وقتی پدر حاجی نیمه شب به حمام عمومی رفت، دید که هنوز کسی نیامده. شیرهای کهنه به قطرات آب اجازه داده بودند که چک چک کنند و سکوتِ سنگینِ حمام را بشکنند و به او اطمینان دهند که تنهاست. پدر حاجی نفس راحتی کشید و خیالش از نگاههای خیره و پچپچهای احتمالی راحت شد. با عجله لباسهایش را درآورد و …
















