ادامه مطلب
روبانِ سیاه

روبانِ سیاه فاطمه محسنی از تاکسی پیاده میشویم و نمیدانم چرا رانندهی تاکسی آنطور میکند؛ جلو و عقب میرود. چیزی میگوید. ما متوجه نمیشویم انگار. مدام پولی را که به او دادیم نشانمان میدهد و ما متوجه نمیشویم باز هم. او میرود. نمیدانم چرا تو در دنیایی دیگر سیر میکنی. مثلاً آوردمت تا حال و هوایت عوض شود. درست است که اصفهان هم دست کمی از تهران ندارد …