روبانِ سیاه

روبانِ سیاه
روبانِ سیاه  فاطمه محسنی      از تاکسی پیاده می‌شویم و نمی‌دانم چرا راننده‌ی تاکسی آن‌طور می‌کند؛ جلو و عقب می‌رود. چیزی می‌گوید. ما متوجه نمی‌شویم انگار. مدام پولی را که به او دادیم نشان‌مان می‌دهد و ما متوجه نمی‌شویم باز هم. او می‌رود. نمی‌دانم چرا تو در دنیایی دیگر سیر می‌کنی. مثلاً آوردمت تا حال و هوایت عوض شود. درست است که اصفهان هم دست کمی از تهران ندارد …
ادامه مطلب

سنجاق‌قفلی

سنجاق‌قفلی
سنجاق‌قفلی  حسین دیسفانی      سنجاقی که با آن ملافه را به تشک قفل کرده بودم رفت توی تنم. کاری که چهار ساعت پیش انجام داده بودم و الان دو ساعت است که به پشت روی تختم دراز کشیده‌ام و نمی‌توانم تکان بخورم. نه از ترس، بلکه به این خاطر که نمی‌توانم. لابد سوزن از قفلش در آمده و سر بالا منتظر بوده تا من تمام وزنم را رویش بیندازم. …
ادامه مطلب

زالو

زالو
زالو  پگاه سلیمی      زالوهای پیچیده و گره‌خورده در حال خوردن خون بدن مرد بودند، رگه‌های زرشكی از توده‌ی سفید و زرد پرحجمش جاری بود و تا زیر پاهای سگ خوابیده بر كف اتاق می‌رفت.      سگ پایین تخت، رگه‌ها را لیس می‌زد و با چشمانش من را دنبال می‌كرد.      من هم خیره شده بودم به زمین و به فرش به گل‌های در هم تنیده شده‌ی قرمز رنگ …
ادامه مطلب

درباره‌ی «از دلِ گذشته‌ها»

درباره‌ی «از دلِ گذشته‌ها»
درباره‌ی «از دلِ گذشته‌ها»  سامان صباغ‌پور      چه کسی باور می‌کند ژاک تورنوری که «مردمان گربه‌ای» و «من با یک زامبی راه می‌روم» را ساخته است، فیلمی مثل «از دلِ گذشته‌ها» را هم ساخته باشد. برای من به‌شخصه ذهن تورنور بی‌اندازه جذاب و شگفت‌آور است. حالا به بهانه‌ی نمایش دوباره‌ی از دلِ گذشته‌ها می‌خواهم از دل تصاویر این فیلم به مغز او راه پیدا کنم. فیلم با تصویری از …
ادامه مطلب

آل‌استار مشکی بلند

آل‌استار مشکی بلند
آل‌استار مشکی بلند  سارا سرخیلی      وقتی هوا آن­قدر سرد نشده بود که شده بود، وقتی موهای جین آن­قدر کوتاه نبود که بود، وقتی گذشته بود ولی هنوز تو حال بود یا حال بود که بود اما دیگر باحال نبود، ما آنجا نبودیم. ما که می­‌گویم فقط منظورم من و جین نیست؛ من، جین و یک دوجین زنِ دیگر آنجا نبودیم که مثلاً جیغ بکشیم و بعدش بلندبلند بخندیم. …
ادامه مطلب

شوشی

شوشی
شوشی  حسین ذوقی      تازه از سر کار برگشته‌ام خانه. نشسته‌ام توی اتاق کارِ مهسا روی کاناپه و زل زده‌ام به ردیف کتاب‌های توی کتابخانه. چراغ‌های خانه همه خاموش است و نور کمی از چند آباژور، چند تاشِ نور انداخته جا به جای خانه. توی اتاق کار مهسا هم یک آباژور کوچک روشن است. په‌په لم داده روی کاناپه کنار دست من و چشمانش را بسته. هر از گاهی …
ادامه مطلب

جدولچی

جدولچی
جدولچی  علی ملک‌پور      کیوان حمیدیان یکه‌تاز طراح جدول در کشور بود. مجلات هفتگی، روزنامه‌ها، سالنامه‌ها و حتی جداول پیک‌های نوروزی مدارس کار او بود. جدول متقاطع دیگر برایش یک شوخی بود. پیوندی، دوقلو، سه‌قلو، پلکانی، کلید را پیدا کن، آسیاب بادی و هر نوع جدولی که فکرش را بکنید کار می‌کرد. از بیست سالگی که در مجله‌ی مکتب که آن زمان هفتگی منتشر می‌شد به عنوان حروفچین کار خود …
ادامه مطلب

چهارشنبه

چهارشنبه
چهارشنبه  معصومه روشنی      (دیر شروع می‌کنم. همه‌چیز را. حتا نوشتن این داستان را؛) چون عادت دارم همه‌چیز را به تعویق بیندازم. دیروز پنجاه و چهارمین چهارشنبه بعد از آن چهارشنبه‌ای‌ بود که می‌خواستم همه‌چیز را بگذارم و بروم. معلوم است که پشیمان نشده‌ام؛ اضطراری‌ترین تصمیمی‌ست که در تمام زندگی‌ام گرفته‌ام. این اصلاً ربطی به بحران میانسالی ندارد. حتا ربطی به این ندارد که سال گذشته به طرز مشکوکی …
ادامه مطلب

لبخند چگوارا

لبخند چگوارا
لبخند چگوارا  شقایق فیروزی      تازه داشت قرص‌های خواب اول شب، تأثیر خودش را می‏‌گذاشت و چشم‏‌هام گرم خواب می‏‌شد که با صدای تلفن از جا پریدم. گوشی، خش‏‌خش می‏‌کرد. چندباری با مرکز خرابی تلفن تماس گرفته بودم ولی هربار می‏‌گفتند سیم‌های بیرون مشکلی ندارد باید سیم‌کشی داخلی را چک کنم.      صدا در تونلی از باد پیچید. از آن بادهای بیابانی که هو می‌‏کشند و نزدیک می‏‌شوند. لعنت …
ادامه مطلب

دیوتیما

دیوتیما
دیوتیما  مریم غفوری میرسرایی      حتی جایی که نشسته بودم علامت هم دارد. از روی چیزهایی که می‌شنیدم، می‌کشیدم ناخودآگاه. نقطه‌ای که ادامه داده بودمش و تبدیل شده بود به یک دایره‌ی حلزونی شکل، چیزی شبیه به صفحه‌ی رادار هواپیما یا دارت‌های زمان بچگی... کمی پایین‌ترش هم چند خط موج‌دار و زیر هم مثل پنج خط حامل موسیقی یا سیم‌های تار که دستی روی‌شان کشیده شده باشد و لرزانده …
ادامه مطلب

نوشته های اخیر

دسته بندی ها

سبد خرید